سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بالاخره...طهران تهران

ارسال  شده توسط  شهرزاد در 88/11/12 9:46 عصر

در روز هفتم جشنواره فیلم فجر طهران تهران هم برای مطبوعاتی ها و هم در سینماها به نمایش در اومد .




پس از نمایش «طهران، تهران» برای اهالی رسانه؛
نشست اپیزود «داریوش مهرجویی» برگزار نشدبه گزارش خبرنگار سینمایی فارس، در حالی که اهالی رسانه منتظر «داریوش
مهرجویی» و گروهش برای حضور در این جلسه بودند، این اتفاق رخ نداد و
هم‌اکنون نشست اپیزود دوم این فیلم (با حضور مهدی کرم‌پور و همکارانش) در
سالن کنفرانس برج میلاد ادامه دارد.
با لغو نشست اپیزود مهرجویی در «طهران، تهران»، از آغاز جشنواره تا کنون، 9 نشست لغو شده است!


امیر قادری : این یک شاهکار است از عالی جناب مهرجویی ...

سعید حسینی :
فقط فرشته ها بال ندارند الآن من هم بعد از دیدن فیلم "تهران روزهای
آشنایی" دو تا بال از خدا خواستم .مهرجویی حالا ما را وارد دوره جدیدی از
زندیگیمون کرد بعد علی سنتوری که دعوت شدیم به یک انقلاب درونی با وجود
همه هزینه هایش حالا دعوت شدیم به یک جشن بزرگ این که دور هم صفا کنیم
بدبخت باشیم یا پولدار یاد رقص پایانی هشت و نیم افتادم این فیلم یک رقص
دسته جمعی است در شهری که دوستش داریم در شهری که می شود از زمین به آسمان
رسید تو شهری که کاخ شاهانش محل آشتی یک زوج پیر می شود . حالا زهری که
بعد از سنتوری باید به خودمون تزریق می کردیم پادزهرش رسیده :"تهران
روزهای آشنایی" ببینید بخندید زندگی کنید لذت ببرید برقصید حال کنید با
اثر جدید جواهر سینمای ایران مگر چند سال زنده اید ؟

خانم فتاحی
:

دیدن
فیلمی چنین شاد و شنگول و خوش رنگ و لعاب بعد از سنتوری از مهرجویی واقعا
غریب بود.گاهی وسط فیلم دلت میخواست هی به خودت یادآوری کنی آیا این فیلم
سرخوش و شاد واقعا فیلم بعد از سنتوریه؟

بعد
از مدتها توی جشنواره چشممون به جمال  فیلم شهری ای  روشن شد که به معنای
واقعی کلمه خوش رنگ و لعاب بود.اخه رنگ بندی زنده و گرم و پر حرارت رو
دوست دارم و از این فیلمای کمرنگ و مات کمتر خوشم میاد.البته خب به فضای
فیلم  هم بستگی داره و متناسب باید باشه اما خب در صورت تناسب شخصا رنگ
بندی گرم رو به سردی ترجیح میدم.

فیلم 
سفارشی و در مورد تهرانه.مهرجویی نه همه ی توانش بلکه قسمتی از توانش رو
خرج کرده تا فیلمی بسازه که سفارشی بودنش توی چشم مخاطب فرو نره.به نظرم
ساخت اپیزود اول از ساخت اپیزود دوم سخت تره چون حجم زیادی از اطلاعات
تصویری و گفتاری رو ارائه میده.مستند واره ای که قراره سر و شکل فیلم به
خودش بگیره.همه چی خوب و رو به راهه! به قول شاعر"همه چی آرومه من چقدر
خوشحالم من چقدر خوشبختم  و ..."برای اولین بار توی جشنواره امسال خندیدیم
و جاتون خالی دل سیر هم خندیدیم.

اما
بازیها.من که عاشق اون کوچولوی خوشگل و ناز و دوست داشتنیم.نیکی نصیریان
رو میگم.بازی شخصیت امیر خان هم با مزه بود.مسافرها هم که خودشون
بودند.پانته آ بهرام هم خوب بود.بازیها خوب و روون و یه دست بود.

طراحی
صحنه و لباس خیلی خوب از آب در اومده بود.در ضمن به نظرم وقتی فیلمی در
مورد تهران میسازیم لازم نبود این همه غذاهای فرنگی و نامتعارف نشون داده
بشه!میتونست ترکیبی از غذاهای ایرانی و غذاهای فرنگی متعارف تر استفاده
بشه.

تنها
مشکلی که هست اینه که همه چی زیادی خوب و رویایی و قشنگ و آروم بود.و
البته اینکه به خاطر فوت اقای داد مجبور شده بودن آب ببندن توش.کاش اپیزود
سومی هم ساخته میشد.

از وبلاگ به یاد فاطمه

نشست فیلم طهران، تهران بدون حضور عوامل فیلم مهرجویی برگزار شد؛
مهدی کرم‌پور در اعتراض به منتقدان حاضر در نشست: این ترور است نقد نیست
از سایت سینمای ما ... لینک

برای آقای داریوش مهرجویی جشنواره امسال

امیر قادری

1-     این داریوش
مهرجویی از طلا هم بیش‌تر می‌ارزد. با تک تک نفس‌هایش. شور و اشتیاق و وجد همه ما
بعد از طهران تهران، وصف ناشدنی است. انگار روی هوا معلق هستیم. جای شما در ارتفاع
چند ده متری بالای شهر تهران، روی برج میلاد و کاخ جشنواره، خالی است. جادوی
مهرجویی، تک تک آجرهای این شهر را جواهر می‌کند. این جا همه چیز به هم می‌رسد.
استاد می‌داند که در این شرایط، اگر رسالتی در کار باشد و تعهدی؛ تزریق این شور و
نشاط و وجدی است که ساختگی و جعلی و ادایی نیست. شخصا فکر می‌کردم بعد از سنتوری،
کار استاد ساخته شده است. که او هم به جمع ما آدم‌های شکست خورده ناامید پیوسته
است. که زخم خورده و رها شده از به باد رفتن فیلم درجه یک‌اش، زانوی غم به بغل
گرفته و حالا وقت انتقام گرفتن‌ و نفرت ورزیدن‌اش است. که دیگر خبری از شور و وجد
مهمان مامان نخواهد بود. استاد اما حالا با شاهکاری برگشته که انوار مهر و محبت‌اش،
نه فقط آن خانه جنوب شهر، که تمام تهران را در برگرفته است. او حالا در سیر معمول
مبارزه و تعهد و شکل و شمایل روشنفکری در این مملکت، راه‌ تازه‌ای یافته است. اصلا
انشعاب کرده است. انسان‌گرایی والای مهرجویی، ربطی به فرافکنی‌های معمول عقده‌ها
در این مملکت ندارد. در طهران تهران، او آزاد و رها، روی ابرها، بر فراز این شهر
پرواز می‌کند، مرگ و بیماری و نداری را به سخره می‌گیرد و خانه را دوباره می‌سازد.
اصلا اعتقاد دارد که اگر تولید و ساختن‌ای در کار باشد، راه‌اش همین است. چند سال
پیش درباره‌اش می‌گفتیم او انرژی موجود در ذات هنر مبتذل و امر جمعی را آزاد کرده است و حالا دیگر کار
از این حرف‌ها گذشته. حالا در فیلم‌های استاد، شکل‌های مختلف هنری و گونه‌های
مختلف زیستی و گرایش‌های گوناگون ایدئولوژیک، چنان همزیستی غریبی یافته‌اند که حتی
توصیف‌اش ممکن نیست. برای درک و توضیح و تفسیر فیلم تازه مهرجویی، ابزار تازه‌ای
نیاز داریم. به شیوه‌های نوینی از نقد. طبقه‌بندی‌ها و حتی روش‌های مختلف توصیف
معمول، دیگر جواب نمی‌دهد.

2 - .... اما حالا دیگر باید جلوی خودم را می‌گیرم. فیلم تازه تمام شده و ستون روزنامه
را باید تا همین یکی دو ساعت تحویل دهم و از بالای برج میلاد دارم به شهر نگاه می‌کنم.
دارم خودم را آماده می‌کنم برای رسوخ به دنیای غریب فیلمساز. در این باره که یک نما
از شیشه جلوی اتوبوسی که از اتوبان مدرس می‌گذرد، چرا باید چنین وجد انگیز و جذاب
باشد. دارم به صحنه اجرای ترانه‌ای از اندی با پیانو توسط یکی از اشپزهای خانه‌
سالمندان در فیلم فکر می‌کنم (به خدا چنین سکانسی وجود دارد) که مرا یاد سکانس
پیانو نوازی کری گرانت در سکانس محشری از «فقط فرشتگان بال دارند» هاوارد هاکز می‌اندازد
(اولین بار این صحنه را آرش خوش‌خو نشان‌ام دارد و فکر نمی‌کردم روزی برسد که
بخواهم چیزی را با آن مقایسه کنم) و همچنین ایده بازی بچه‌ها در تالار آینه کاخ
گلستان و نامه‌نگاری پیرزن و پیرمرد در سالن‌های کاخ، که یادم انداخت به صحنه‌ای
در «نینوچکا»ی ارنست لوبیچ، وقتی گاربو دارد جواهرات سلطنتی را رو ی صورت خودش
امتحان می‌کند و لذت شخصی‌اش را می‌برد. حالا و با طهران تهران، ما هم ارنست لوبیچ
خودمان را داریم. یک داریوش مهرجویی داریم. این همان مردم‌گرایی است که با تمام
وجود ستایش‌اش می‌کنم.

یادداشت های کوتاه از دوستانی که طهران تهران را دیده اند :

بلیط تهران طهران رو برای فردا شب داشتم، اما نتونستم
تحمل کنم و امروز ظهر رفتم تو صف برای دیدنش. و به توصیه ی دوستان، بعد از
اتمام اپیزود مهرجویی، از سالن سینما زدم بیرون، تا مزه ی فیلم مهرجویی از
بین نره.
هنوز هم باورم نمیشه که تونستم در 60 دقیقه فیلم، که قرار
بوده بخشیش مستند باشه و بُعد تبلیغاتی برای تهران داشته باشه، همچین
تصاویری رو در مقابلم ببینم. به خدا قسم که سر فیلم اشک ریختم. مهرجویی در
این فیلم به اوج اعتقاد و عشق و ایمان رسیده. به اوج مفهومِ زندگی. هنوز
هم در فضای سرخوشِ فیلم سر می کنم. انگار که دختر دایی گمشده تموم شده.
انگار مهمان مامان تموم شده. انگار سنتوری تموم شده. میخوام بال دربیارم و
پرواز کنم. مهرجوییِ عزیز ما، روز به روز نزدیک تر و خواستنی تر و عاشق تر
میشه.
فیلم از همه حیث یک شاهکاره. شخصیت پردازیها مثل تمام فیلمهای
مهرجویی، در این فرصت کم، بینهایت حیرت آور کار شدن. پانته آ بهرام و
قربان نجفی رو انگار واقعا از همون خونه ی تو شهر ری بیرون کشیدن. چقدر
بازیها حیرت آوره. طبیعی بودن و عین زندگی بودن، اما در اوج گرما و حرارت.
چقدر علی عابدینیِ هامون و همسر پرویز نوری کوبنده بودن. چقدر این خانوم
نوری زنِ آشنایی بود. چقدر روابط آدمها، مثل تمام فیلمهای مهرجویی، گرم و
دوست داشتنی بود. رابطه ی دو زن و شوهر پیر با هم، قهر و آشتیشون، رابطه
دو زن و شوهر جنوب شهری. نگاه هاشون. تلاشِ شون برای کم نیاوردن جلوی
بقیه. چقدر فضای فیلم پر از حس و عشق و روحه. فیلم بنا بر موضوعش طبیعتا،
صحنه های مستندی داره، اما یک لحظه از نفس نمی افته و مخاطب رو رها نمی
کنه.
به خدا این یک شاهکاره از مهرجوییِ بزرگ. چطور میشه با یک طرح و فیلمنامه
ی ساده و محدودیت در داستانگویی، در 60 دقیقه، همچین کاری کرد؟ اصلا تو
حال همیشگیم نیستم. مهرجویی باز هم من رو غرق دنیا و فلسفه ی نگاهش کرد.
چقدر تازه با این فیلم عاشق تهران شدم؛ در مقابل فیلمهایی که دنیا رو از
تهران متنفر می کنن. آدمهایی که به خاطر ریزش سقف خونه ی همسایه، از پای
سفره ی هفت سین بلند میشن و در حیاطِ خونه ی اون خانواده، سال رو تحویل می
کنن. آدمهایی که واسطه ی آشتیِ یک زن و شوهر پیر میشن. آدمهایی که هر کاری
برای هم می کنن فقط برای اینکه به هم عشق بدن. که شادیِ سال نو رو با هم
تقسیم کنن. هنوز هم فکر و ذهنم پیشِ فیلمه و تو چشمام اشک. و در اشتیاق و
انتظارِ فردا و تماشای دوباره ش.
مهرجوییِ عزیز، به خدا بی تو زمونه، نامهربونه...

***

همه به احترام استاد می‌ایستیم و کلاه از سر برمیداریم. این پیرمرد نشون
داد که ادم تو هفتاد سالگی هم میتونه چند تا پیرزن و پیرمرد و یه خونه با
سقف ریخته رو تو یه فیلم جمع کنه و یه مشت جوون 20-30 ساله رو سر ذوق
بیاره. مهرجویی متخصص اینه که حال ادم رو خوب کنه. یه روز با تلخی سنتوری
و یه روز با سرخوشی تهران روزهای آشنایی.
با ادای احترام به فیلم بزرگ درباره الی، این جمله رو بعد از فیلم مهرجویی
کبیر به ذهنم رسید:"یک سرخوشی بی‌پایان بهتر از یک پایان خوشه!"

***

-موقع تماشای فیلم استاد ترسیدم.به خودم گفتم خدای نکرده اگر استاد روزی
..... داشت گریم میگرفت.دوستان مهرجویی ما پیر شدنی نیست.این همه عشق و
زیبایی در یک ادم باور نکردنی.نمایش 70 دقیقه عشق رو ببینید.مهرجویی در
جستجوی زیبایی را ببینید.
در مورد اپیزود دوم صحبت نمیکنم چون حال خوبم رو بد میکنه.فقط یک ترانه از رضا یزدانی که حتما باید با چشمان بسته فقط گوش داد.

***

- طهران: مهرجویی امروز بهترین مصداق آن نوع سادگی در سینماست که حاصل
کمال پختگی است و طهران یکی از قله های اوج این پدیده در سینمای مهرجویی.
با اکبر مشکاتی از آسانسور برج میلاد بالا می رویم و تهرانی را زیر پا می
گیریم که روزگاری قص? حمید هامون در یکی از برجهای مسکونی اش_که از این
بالا قد قوطی کبریت است_ شروع می شد. این بار استاد اما آنقدر سخت نمی
گیرد که علی عابدینی را بالای برج دور از دسترسمان نشان دهد. با هم توی
آسانسور هستیم و هر لحظه منتظر که بگوید :"جنون الهی، یه جور ایمان سرشار
از عشق.."
2-تهران: مهدی کرم پور و فیلمش به نظرم مصداق بارز واژ?
"ظلوماً جهولا " است که پریشب از تلویزیون شنیدیم و این یکی دو روز حسابی
با بچه ها دست گرفته ایم و می خندیم. ظلمی بزرگتر و جهالتی آشکارتر از
قرار دادن این دو فیلم در کنار هم نیست.

از قسمت کامنت های وبلاگ امیر قادری


جشنواره و ... و باز هم جشنواره

ارسال  شده توسط  شهرزاد در 88/11/9 10:32 عصر

بالاخره جشنواره فیلم فجر نیز شروع به کار کرد . اما این
بار متفاوت تر از همیشه . با سالن هایی خالی از تماشاگر ،فیلم هایی نه چندان جذاب
و داورهایی که نامشان در پایان جشنواره
اعلام می شود ! تا الان بهترین فیلم های اکران شده به رنگ ارغوان ، آتشکار ، هیچ و
صدسال به این سال ها بوده است . هنوز طهران تهران نمایش داده نشده است و علت نبودن
من هم در چند روز اخیر همین ماجرا بوده است . به محض نمایش این فیلم تمام اخبار را
در ارتباط با طهران تهران ( از جمله نظر منتقدان و اهالی رسانه ، یادداشت های
دوستان سینمارو و... ) به اطلاعتان خواهیم رساند . این چند روز بی جنجال هم نبوده
البته . نمایش زمهریر یکی از مهم ترین همین جنجال هاست . فیلمی که تا قبل از
نمایشش و هنگامی که معلوم شد این فیلم در بخش مسابقه سینمای ایران ( و به طور کل
جشنواره ) وجود ندارد ، نامه های بازیگران و کارگردانش آغاز شد . و انتظاراتی را از این فیلم به وجود آورد . اما با اکرانش
همه ی انتظارات را نقش برآب کرد و منتقدان شروع به اعتراض کردند .             

 هنوز معلوم نیست که نشستی برای طهران تهران صورت می گیرد یا خیر . خیلی از
فیلمسازان به نشانه اعتراض به شرایط فعلی ، حاضر به گفت و گو درباره فیلمشان نشدند
، اما به نظر من این اعتراض خیلی هم فایده ای ندارد . بهتر بود فیلمشان را مثل
رخشان بنی اعتماد در جشنواره شرکت نمی دادند . بهتر بود فیلم داریوش مهرجویی هم در
جشنواره شرکت نمی کرد مخصوصا با توجه به حرف هایی که هفته ی قبل زده بود و همه ی جشنواره های دولتی را بی بنیه
خواند . اما به هرحال فیلم فقط مال داریوش مهرجویی نیست و مهدی کرم پور و تهیه
کننده هم در آن نقش دارد . با توجه به شناختی که از مهدی کرم پور دارم فکر نمی کنم
او هم راضی باشد که برای فیلم نشستی برگزار شود اما به نظر من حالا که فیلم در
جشنواره شرکت کرده بهتر است نشستی هم برگزار گردد تا هم منتقدان نظرشان را درباره
فیلم بگویند و هم این که دوکارگردان بتوانند درباره فیلمشان حرف بزنند . 

پ.ن.1 جی. دی.
سالینجر نویسنده کتاب محبوب و پرطرفدار ناطور
دشت در سن 91 سالگی در گذشت . او همچنین کتاب فرانی و زویی را نوشته است که داریوش
مهرجویی با اقتباس از آن فیلم پری را ساخته است . تسلیت به همه ی دوستدارانش .

پ.ن.2 فیلم کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد را حتما
ببینید . اگر فیلم های قبلی بهمن قبادی را دوست داشتید این فیلم هم می تواند شما
را راضی نگه دارد. اگر فیلم های قبلی را هم دوست نداشتید از این فیلم خوشتان می
آید . امتحانش که ضرر ندارد .